[مهتاب ناامید نمیشد و سختیها را با امید و توکل بر خدا پشت سر میگذاشت او میگفت: اگرچه بسیار سخت بود و بسیار سخت میگذشت اما سخت فکر نمیکردم و هر روز جملات انگیزشی را روی تابلوی سفید اتاقم مینوشتم…]
پس از باران: زهرا رگان / زنان قوی؛ الماسی هستند که تحت فشار درخشانتر میشوند، هر چند میشکنند در کوران سخت روزگار اما قوی تر میشوند آنان زنانی هستند که نامشان معجزه گر است.
بانوان غیرتمند زیادی در تاریخ گیل و دیلم در سایه سار صبر و ایمان همواره سنگ زیرین آسیاب مشکلات بوده اند و معنا شده اند در کوران زندگی چه آنان که در دامن پاکشان اسطورههای تاریخی تحویل جامعه داده اند و چه کسانی که خود، نام آور و پر آوازه شدند.
در جریان رویداد رسانهای «رویداد طنین» که به همت سازمان بسیج رسانه استان گیلان در راستای برگزاری سومین جشنواره ملی رسانهای بانوان «حریم رسالت» در حال برگزاری است «مهتاب ره » سوژه رویداد طنین ما شد ,،بانویی که از سال ۱۳۸۵ نور معجزه ی قلمش بر کوچه های تاریک مشکلات رضوانشهر و جای جای گیلان تابیده تا گره ی کورشان را یکی پس از دیگری بگشاید .
،«مهتاب ره » متولد سوم دیماه ۱۳۵۴ است که در تهران دیده به جهان گشود اصالت و ریشه اش از رضوانشهر زیباست او در این شهر قد کشیده و به بار نشسته و هم اکنون نیز در آن شهر زندگی می کند .
او دو فرزند دارد «محدثه و و مهدیه » دختران قابلی که صبر و ایمان را از مادر آموختند ،محدثه چند سالیست متاهل است و دانشجوی مهندسی معماری در دانشگاه گیلان و ساکن تهران ، مهدیه هم سال یازدهم گرافیک و هنرمند است مربی فنی حرفه ای گلدوزیست و در کار پاپیو ماشه و نقاشی با جوهر هم مهارت دارد .
«آقا عظیم» هم همسر فداکار قصه مهتاب در کارخانه «نئوپان فومنات» مشغول به کار است و برای مهتاب قصه ما ، هم همسر است و هم همسفر و هم رفیق و مونس روزهای سخت…
مهتاب ره کار خبری خود را از اسفند ۱۳۸۵ شروع کرده است
وقتی به مهتاب زنگ زدم و گفتم دوست داری زندگی ات را روایت کنم در حالی که صدایش لرزان بود و درد استخوان امانش را بریده بود ،محکم و با صلابت و مهربان و با شوخ طبعی همیشگی اش گفت: بله عزیزم کوزه گر نیز در کوزه افتاد ..
او در حالی که به سختی کلماتش را بیان میکرد ،آب دهانی غورت داد و با آهی پر حسرت گفت: کار خبری ام را از اسفند ۸۵ با هفته نامه سداد به مدیر مسئولی آقای میرشمس مومنزاده آغاز کردم و در ادامه با نشریات مختلف همچون« آوای صومعه ،هفته نامه موج شمال کار کردم ، نماینده هفته نامه پیک شمال بودم و دو سال هم به صورت افتخاری خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان بودم.
مهتاب ادامه داد: خبرنگار ی در روزنامه گلچین امروز و در ادامه پنجره نو را هم در کارنامه رسانه ای خودم دارم .
او با خنده گفت : آره دوست خوبم ما کهنه کاریم… با ماهنامه صدای تالش هم همکاری داشتم همچنین با هفته نامه موج سبز هم کار کردم ، نماینده هفته نامه پیک سبز در گیلان نیز بودم .
خلاصه اینکه با نشریات خبری زیادی در ایران و گیلان همکاری داشتم ،با خبرگزاریهای مختلفی کار کردم و قلم زدم و قلم زدم و قلم زدم.
از درد و رنج زنان و مردانی گفتم که با سیلی صورتشان را سرخ میکردند و طی مدت فعالیتم سعی کردم با تمام وجود در خدمت مردم باشم و بهترین لحظات زندگی ام وقتی بود که انعکاس مشکلات مردم بازخورد خوبی داشت ، من با عشق قلم زدم و صدای مردم را به مسئولان رساندم و البته عملکرد مثبت مسئولان را هم انعکاس دادم.
مهتاب می گفت و من یادداشت میکردم او گفت: من در سال ۱۳۸۵ کارم را آغاز کردم و در ۸۶ ۱۳ دختر کوچکم, مهدیه متولد شد و شروع کار رسانه ای من با سختی همراه شد با یک نوزاد و یک دختر بچه ۴ ساله کار خبری کردن واقعا سخت است.
او می خندید و صحبت میکرد ؛ در دلم قند آب میشد و خوشحال بودم که صدای خنده های مهتاب را باز هم میشنوم البته مهتاب همیشه میخندید و هیچوقت اهل گلایه و شکایت نبود خصوصا از مشکلات…
خبرنگار پیشکسوت گیلانی با صدای نازک و آرام بخشش گفت ؛ رسالت قشنگی بود ،سنگین بود، سخت بود اما زیبا بود، لبخند رضایت مردم را که میدیدم خوشحال میشدم و همه ی خستگی ها از تنم بیرون میرفت.
مهتاب در طول مصاحبه اش تاکید داشت که بنویسم او خبرنگاری بود که همیشه در کنار مردم و حق می ایستاد و برای مردم قلم میزد و البته در کنار مسوولینی که دلسوزانه کار مردم را رسیدگی میکردند.
خبرنگار باید از افکار سیاسی برخوردار باشد اما گرایش سیاسی خود را وارد کار نکند
«مهتاب ره در کنار فعالیتهای رسانهای ،فعالیتهای سیاسی هم داشت و در گروههای مختلف سیاسی بود و برای آنها هم قلم میزد.
به گفته او روزنامه نگار و خبرنگار باید« افکار سیاسی »داشته باشد ولی نباید گرایشهای سیاسی خود را وارد کار کند چون محدود میشود و نمیتواند کار کند و رسالت اصلی خبرنگاری اش زیر سوال خواهد رفت.
فعالیت اجتماعی مهتاب :
«مهتاب قصه ما» در کنار فعالیت رسانهای و سیاسی در حوزههای مختلف اجتماعی هم فعالیت مینمود, نمونه بارز آن را میتوان به ثبت سازمان مردم نهاد « انجمن ترنم شکوفههای امید رضوان» عنوان کرد.
او درباره این ثمن گفت: در کار خبری بارها آسیبهای اجتماعی بانوان رضوانشهر و گیلان را از نزدیک لمس کرده بودم بنابراین برخود واجب دانستم که پیگیر ثبت سازمان مردم نهادی در راستای حل مشکلاتشان باشم ، از اردیبهشت ۹۷ برای ثبت سازمان مردم نهاد با هدف کاهش آسیبهای اجتماعی و توانمند سازی زنان و خانواده اقدام و در نهایت در خرداد ۹۸ از فرمانداری شهرستان رضوانشهر مجوز آن را دریافت کردم .
او گفت : در این سازمان مردم نهاد برای آقایان و بانوان دورههای آموزشی صنایع دستی و مهارت شغلی برگزار کردیم و در مدت ۶ ماه از آغاز فعالیتمان تعداد ۴۰ نفر از بانوان بد سرپرست و بی سرپرست شهرستان رضوانشهر توانمند شدند همچنین تفاهم نامه های با سازمان هلال احمر ، اداره ورزش و جوانان ، فنی و حرفه ای ، کمینه امداد ، بهزیستی و ارشاد اسلامی شهرستان با هدف کاهش آسیبهای اجتماعی منعقد شد و تعدادی همایش و نمایشگاه فروش محصولات تولیدی هم در شهرستان برگزار کردید که با استقبال مردمی همراه بود و فروش خیلی خوبی هم داشتیم اما …
مهتاب با آهی پر از حسرت ادامه داد: و اما عمر این سازمان مردم نهاد ما کوتاه بود و « انجمن ترنم شکوفه های امید رضوان »نیز تعطیل شد.
دست تقدیر بر این شد که در آذر ۱۳۹۸ درگیر بیماری شوم و متاسفانه اردیبهشت ۹۹ متوجه شدم درگیر بیماری سرطان مثانه شدم هر چند این خبر زندگی ام را تحت شعاع قرار داد و روزهای اول خیلی سخت گذشت، باور نمیکردم که درگیر بیماری شده ام که انتهای نا معلومی دارد ، اما دستان ناتوانم را در دستان قدرتمند خداوند بزرگ احساس کردم و از او کمک خواستم
مهتاب به جنگ توده های سرطانی میرود
او گفت : مجبور شدم سال ۹۹ را با جراحیهای سخت، شیمیدرمانی های سنگین و رادیو تراپی ( پرتو درمانی ) خیلی سختی را بگذرانم ، تمام سال را در بیمارستانها سپری کردم فقط ۱۸ روز در بیمارستان شهید هاشمینژاد تهران بستری شدم ،روزهای سختی در بیمارستان گذشت. مثانه ام تخلیه شد و مجبور شدم از مثانه مصنوعی یا کیسه استفاده کنم ،روزهای بسیار سختی بود، روزهایی که یادآوری خاطراتش برای من سنگین است اما گذشت ..
او با لبخندی تلخ گفت؛ از آن پس سرو کله توده های مختلف سرطانی در بدنم پیدا شدند انگار خانه امنشان را پیدا کرده بودند آنها میدانستند که مهتاب ، مهتاب ره کوچههای سنگلاخ و ناامیدیهاست و باید روشن کند راه این آزمایش الهی را تا روسفید بیرون بیاید و ماه شب چهارده شود دوست من …
شیمی درمانی را شیرین درمانی میگفتم
و مثانه و ۴ عضو داخلی دیگر حفره شکم و بخشی از روده بزرگ تخلیه شدند و از آن پس کیسه که کار مثانه رو انجام میدهد عضو جدید بدنم شد، تهیه ،خرید و حمل کیسه و مشکلاتش کارم را سخت تر میکرد .
۸ جلسه شیمی درمانی در طی ۲ ماه به اتمام رسید به طوری که هفته ای ۲ روز شیمی درمانی انجام میدادم و من این شیوه درمانی را شیرین درمانی میگفتم.
خانواده ام بخصوص پدر و مادرم در روزهای سخت من ، رنجها کشیدند و من مدیون دعای خیرشان هستم .
آری تمام لنف های شکم مهتاب درگیر سرطان شدند از استخوانهای لگنش گرفته تا حفرههای شکمی و پزشکان مجبور بودند شیمی درمانی تهاجمی را شروع کنند .
آقا عظیم، همسفری که لحظات سخت شیمی درمانی را برای مهتاب قابل تحمل میکرد
مهتاب قصه ما اما مجنونی داشت به نام« آقا عظیم »همسر وفادار و همراه همیشگی و همسفری که در لحظه لحظه زندگی و کار و درمان دردهای بی امان مهتاب با او همراه بود.او هر چند میسوخت اما پروانه میشد به دور شمع مهتاب و لبخند می زد تا مهتاب، شبهای تارش را روشن نگه دارد…
از مهتاب در خصوص همراه همیشگی اش پرسیدم او گفت ؛ تنها کسی که از همه بیشتر و همیشه در کنار من بود, همسر و همسفر عزیزم «آقا عظیم» بودند ، او بود و من بودم و من بودم و او که یک لحظه مرا تنها نگذاشت، خانوادهام ، دوستانم هم بسیار به یاد من بودند.
مهتاب بیمار راهی دانشگاه میشود
در ادامه ی این گفتگو مهتاب با زمزمه شعر«کوچه » فریدون مشیری گفت: «بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید»
مهتاب گفت: با خودم گفتم این بیماری امتحان من است و باید بر او لبخند بزنم و عاشق دیوانه ای شدم تا به قول فریدون مشیری در نهانخانه دلم گل یاد خدا بدرخشد و خاطره های قشنگ دوباره بر من لبخند بزنند و با توکل بر حضرت دوست برای اینکه امیدم را از دست ندهم و روزهای بسیار سخت شیمیدرمانی را بهتر تحمل کنم، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم . در سال ۱۴۰۰ در دانشگاه علمی – کاربردی (بدون آزمون) بندر انزلی در مقطع کاردانی در رشته مدیریت کسب و کار ثبت نام کردم, ترم اول را با معدل ۱۸ به پایان رساندم.
او میگفت: شیمیدرمانی میشدم بعد به جلسه امتحان میرفتم، بعد از شیمیدرمانی تحقیق ارائه می دادم، بسیار سخت بود اما من گفتم باید خوب شوم و خوب باشم.
او گفت:« متاسفانه به علت دوره های سخت درمانی تحصیلم با تاخیر انجام شد و گاهی مجبور بودم مرخصی پزشکی بگیرم و هم اکنون ترم آخر MBM هستم و ان شاالله قصد ادامه تحصیل در کارشناسی روانشناسی را دارم»
نفس های به شماره افتاده مهتاب اینبار به دستگاه اکسیژن متوسل میشود
مهتاب ادامه داد ؛بعد از سال ۱۳۹۹ و شیمیدرمانیها و پرتو درمانیهایی که انجام دادم در سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ طحال , کبد و استخوانهای لگن ,مهرههای کمر, کشکک زانو ها و لنفاوی شکمی درگیر تودههای سرطانی شدند.
روزهایی که نفسهایم به شماره افتاده بودند و ریههایم دیگر توانایی نگهداری اکسیژن را نداشتند و من مدتها با دستگاه اکسیژن زندگی کردم کم خیلی بد بود به سختی نفس میکشیدم اما گذشت ..
روزها سخت میگذشت اما سخت فکر نکردم
مهتاب ناامید نمیشد و سختیها را با توکل بر خدا پشت سر میگذاشت یادم می آید روزهایی که شیمی درمانی داشت با صلوات به جنگ سپاه درد میرفت.
مهتاب مهربان میگفت و من با چشمان اشکبار مینوشتم ، مثل همیشه جملات طلایی مهتاب مرا شکفت انگیز میکرد او گفت:«اگرچه بسیار سخت بود و بسیار سخت میگذشت اما سخت فکر نمیکردم و هر روز روی تابلوی سفید اتاقم جملات انگیزشی مینوشتم، با افرادی که به من انرژی منفی میدادند رابطهام را کم کردم در عوض با دوستانی که انرژی و حال خوبی به من منتقل میکردند ارتباطم را بیشتر کردم »
مهتاب در گیر توده های سرطانی هرگز فعالیت اجتماعی خود را کنار نگذاشت
مهتاب قصه ما علی رغم اینکه سرطان کل بدنش را فرا گرفته بود و توانش را تاب کرده بود اما هرگز دست از فعالیتهای اجتماعی خود بر نداشت و همچنان از ارتباطات خود برای حل مشکلات مردم استفاده میکرد و با حال بیمارش به دنبال رفع مشکل جوانان و مردم شهرش بود.
او گفت: بیمار سرطانی بودم اما فعالیت اجتماعی خودم را هرگز کنار نگذاشتم ، برای اینکه حال دلم را خوب کنم پیگیر مطالبات مردمی بودم ،سعی میکردم حال خوبی به دیگران بدهم و دنبال رفع مشکلات مردم باشم.
ابطال مجوز موسسه مردم نهاد ترنم شکوفههای امید رضوان ، امید مهتاب را در راه خدمت ناامید کرد
مهتاب در ادامه به ابطال مجوز موسسه مردم نهادش به ما گفت ؛ او با ناراحتی گفت: من درگیر درمان بیماری خود بودم که متاسفانه خبر بدی به من رسید و ثمنی که در سال ۱۳۹۸ با پیگیریهای فراوان به ثبت رسانده بودم؛ انجمن مردم نهاد ترنم شکوفههای امید رضوان با شماره ۷۲ در سال ۱۴۰۲ متأسفانه در فرمانداری شهرستان رضوانشهر ابطال شد .
مهتاب در حالی که بغضش را به سختی فرو میبرد, گفت: نمیدانم آیا بیمار بودن جرم است!؟ آیا بیماری سرطان موجب تایید ابطال انجمن مردم نهاد میشود!؟ چرا موسسهای که ۶ ماه فعالیت خوبی داشته باید ابطال شود !؟ او گفت: من برنامههای خوبی برای موسسه داشتم اما متاسفانه درگیر شیمیدرمانی شدم و اولویت من در آن زمان درمانم بود نه چیز دیگری…
وقتی من تمام روزهای هفته و ماهها را در بیمارستان سپری کردم چگونه میتوانستم فعالیت کنم.
او گفت : کارشناس محترمی که مجوز فعالیت موسسه ام را باطل کردید کاش میگفتید؛ «خانم ره »شما بیمار هستید و نمیتوانید فعالیت کنید , مسئولیت این موسسه را به نفر دیگری محول کنید تا این موسسه زنده بماند !
او گفت: من امروز بسیار ناراحت هستم چون احساس میکنم هنوز در قبال آسیبهای اجتماعی بانوان شهرم مسوولم
ممنوعیت پزشکی فعالیت رسانه ای مهتاب
مهتاب در خصوص فعالیت رسانه ای خود گفت: در سال ۱۳۹۹ به دلیل شرایط سختی که داشتم پزشکان فعالیت رسانهای را برای من ممنوع کردند و من از کار افتاده شدم اما قلم من همچنان پابرجاست و هنوز شهرستان من و استانم مرا به عنوان خبرنگار میشناسند و خدا را شاکرم که اگر بر اثر بیماری فاصلهای بین من و کار خبریام افتاده است اما دیدگاهها نسبت به من عوض نشده است و من رسالتم را همچنان دارم ، هنوز مردم با من تماس میگیرند و مشکلاتشان را با من مطرح میکنند و من تا جایی که بتوانم به مردم شهرم شهرستانم و استانم کمک میکنم .
مهتاب قدردان محبت مردم
مهتاب در ادامه این گفتگو از تمام افراد و مسئولین و کسانی که در دوره سخت بیماری با او همراه و به یادش بودند ، قدردانی کرد و گفت: در اینجا از سرکار خانم شفاعت و آقای مشمولی، مدیران محترم شرکت « نئو پان فومنات» که با تمام وجود در تمام دوران بیماری از من حمایت کردند , قدردانی می کنم.
وی با بیان اینکه علی رغم وجود مشکلات مالی و هزینههای درمانی بسیار زیاد من هیچ وقت از هیچ کسی چشم داشت و توقع مالی نداشتم افزود: مسئولین زیادی از شهرستان رضوانشهر و همه جای گیلان که در مدت بیماری ام هم از طریق عیادت و تماس های تلفنی از من دلجویی کردند.
او گفت : در اینجا لازم است از آقای صفوی، فرماندار کنونی، حاج آقا مهدی نژاد امام جمعه رضوانشهر، از آقای رسولی، شهردار رضوانشهر که هیچ وقت مرا فراموش نکردند ،و اعضای محترم شورای شهر رضوانشهر ، از دکتر شهابی، شهردار سابق پره سر ،دکتر فاضلی مدیر کل اسبق ارشاد اسلامی استان وتمامی مدیران ادارات شهرستان رضوانشهر بخصوص اداره ارشاد اسلامی شهرستان تقدیر و تشکر میکنم.
از آقای دکتر طاهری ،مدیر کل ارشاد اسلامی گیلان، مدیرعامل و اعضای هیات مدیره خانه مطبوعات آقای مصفا، معاون امور رسانه اداره کل ارشاد گیلان ،فرمانداران شهرستانهای مختلف ،سرکار خانم یعقوب نژاد ،مدیر کل بانوان استانداری ، آقای علیجانی ، مدیر دفتر امور سیاسی استانداری به عیادت من آمدند و من را مورد لطف و عنایت خود قرار دادند و همکاران خوب رسانهای و دوستان بسیار خوبم که از سال ۹۹ تا امروز مرا تنها نگذاشتند و مثل یک خانواده همواره در کنار من بودند و با حرفهایشان حال مرا خوب کردند .
او گفت : من امروز مدیون دعای خیر همه دوستان و همکاران عزیزم و همه مردمی هستم که برایشان عاشقانه قلم زدم .
اگرچه در حال حاضر توده های سرطانی در بدن «مهتاب قصه ما » کاهش یافته و او سرطان را به زانو درآورده اما به علت حجم بالای شیمی درمانی کلیه سمت راستش از کار افتاده و تحت درمان ارولوژیست است
او هر ماه «ایمن درمانی» می شود و ماهی یک روز در بیمارستان تزریق دارد .
مهتاب زندگی را سخت نگرفت تا مهتاب وجودش همواره روشنی بخش کوچه های تاریک مشکلات خود و اطرافیانش شود .